سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فصل چهارم: رویا یا واقعیت

باید انتخاب میکردم که تو رویا زندگی کنم یا واقعیت. انتخاب کردم. واقعیت بنظرم انتخاب مناسبی بود. تو واقعیت خیلی چیزا داشتم اما این عشق رو فقط تو رویا می تونستم داشته باشم. پس واقعیت رو انتخاب کردم که میگفت تو رویا تو میتونی این عشق رو داشته باشی. نمی خواستم از دستش بدم. نه، میخواستم حفظش کنم. باهاش میخندیدم، گریه میکردم، می نشستم و راه میرفتم. باهاش زندگی میکردم. تو عالم خودم شاد بودم. بنظرم بیشتر انسان های شاد رویاپردازهای خوبی هستن . بهش نمیگفتم اما براش می نوشتم:
وقتی نگات میکنم انگار خودمو میبینم. تو تکه ای از روح منی از خاطر منی تو زیباترین تصویر قلبمی تو پاک ترین حسی هستی که خدا بهم داد. نگاهت از هر آرزویی خواستنی تره. واقعیت نداره که دلتنگت نشم.
تو غریبه ای هستی که از جونم عزیزتری
تو از خون من نیستی اما انگار رگ های ما به هم خون میدن 



♥ یکشنبه 98/2/29 ساعت 3:26 صبح توسط ژوان نظر